ذر
ذر
یعنی جعد گیسویت
که تمام شعرها روزی آن جا بودند
اردیبهشت
این دستهای توست
که شعرم را
از پاییز به اردیبهشت آورده
قُل أَعُوذُ به چشمهایش
شروع میکنم کمکم
به تفسیر آیههای چشمت
أَعُوذُ بِک، مِنَ الروزگار ناسازگار
وقتی اشتباه میکنم
مرا محاکمه کن
یک بار
برای همیشه
و بعد مرا ببوس
همیشــه...
تا دل هرزهگرد من ...
من مسافری دارم
که کاش هیچگاه برنگردد.
دلم،
کـه بـه چیــن مویــت رفتـه
گوشتو بیار یه چیزی بهت بگم
صدای بوسهام در گونهات پیچیده ...
این طور نگاهم نکن
ناگهانی بوسیدن اینقدر عجیب نیست
هر ثانیه بیشتر
در این میان،
وظیفهی ثانیهها این است که بگذرند
تا هر لحظـه بیشتــــر دوســـتت بدارم
ای کاش تمام منهای دیگر را قتل عام کنم
در من منی هست
که تو را بینهایت دوست دارد
ای کاش تمام منهای دیگر را قتل عام کند
آغوش او
خدایا خیـــــت ...
من بهشتم را یافتم
به دنبال بهانهی دیگری برای رام کردنم باش
این که تو نفسم باشی
زندگی نه
نفس نفس کشیدن مهم است
این که در کنار تو بتوان زنده بود
بودنت هیچ وقت دیر نیست
تو برمیگشتی
میدانستم!
و دیر یعنی،
مدّتها پس از آمدنت
آنها را نیز ببوس
گونههایم حرف زدن نمیدانند
وگرنه میگفتند که لبهایم، منظورشان از حرف نزدن
این است که بوسه میخواهند
وای اگر رنجانده باشمت
تو را نه،
در من منی هست
که گاهی مرا آزار میدهد
تو خیالی نیستی
آخرش این شعر قید تمام صور خیال را زد
شاید دیگر کسی شعر صدایش نکند امّا
این شعر میخواست بگوید
تو حقیقت داری
تو
خیالی نیستی
ویروس
نگاه میکنی
نگاهت ویروس دارد
از تو حرف میزنم و حرفم واگیر
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات (Atom)