بعید
بعید بود
پیش از آنکه تو نزدیک بیایی از من بعید بود
حالا تمام دنیای من در ابعاد چشمهایت جا میشود
همهی خوشمزهگیهایت
همین طور تماشایت کافی نیست،
آخر یک روز تو را خواهم چشید
شیرینِ بانمکم
زلف بر باد بده
موهایت را به باد بده
خاور میانه حسابی سر اسلام را گرم کرده
قول میدهم که هیچ اسلامی سر زلفت نباشد تا به باد رود
موهایت را به باد بده و لبخند بزن
در شهر مومن که نداریم
بگذار لااقل مردم عاشق باشند
چشمهای نه چندان آبی تو، ترجمان دریاست
هوای تهران را نفس کشیدن مکروه است
از زندگی در این بیابان شلوغ خستهام بانو
به تهران بیا
و در خلیج چشمانت غرقم کن
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
در من منی هست که خراب تو شد
و تو مرا در آن منِ ویران حبس کردی
و من، خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
به این تپلی
چه کسی فکرش را میکرد
از نزدیکی من با تو
شعر متولد شود، به این سپیدی، به این قشنگی
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات (Atom)