فاصلهها
نه این قدر دور که آدم قصّهاش بگیرد
نه جایی آن سوی جادههای دور،
کرج جایی بود کنار تهران
قبل از آن که تو باشی
درخت انار آورد
تو همان اناری که رسید
به من
من،
پاییزم
...
تو همان پیامبری
که با بهشت آغوشت
معاد را به چالش کشیدهای
تو بمان
همان جا دنیا تمام شد
و چراغ ماندنیها خاموش
از فردا
تنها تویی که میمانی ...
ابن بطوطهی دستهایم
دستهایم
و سفرنامهای اعجابانگیز
از خطّهی سبز دامنت
راضیةً مرضیه ...
به استقبال تو میآیم
چون مومنی به استقبال مرگ
تو
در تهران جایی هست
نه، در تهران جاهایی هست ...
اصلا بیخیال
در تهران، گاهی
تو
هستی
و این برای تمام شعرها کافیست
رو ابرا
من روی ابرها بودهام
بارها
و آن جا جاییست عجیب شبیه روی زمین
جایی پر از پلهها و راهروها
جایی شبیه مترو اکباتان ...
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات (Atom)